سلام

معمولا وقتی بعد مدت طولانی می نویسم، اولش سلام می کنم.

ولی چی می شه که بعد از یه مدت طولانی می نویسم. دوباره نیاز به نوشتن می شه. نیاز به شنیده شدن. 

برای همین می گم سلام. 

زندگی سخت نیست. فقط مشکلش اینه که متوسطه. و متوسط کم است.

تنهام

 


جدیدا یک اتفاق ناگواری پیش اومد.

البته خیلی وقت بود که می نوازیدند، الان صداش در اومد فقط.

فقط خیلی صدا کرد. ترد.

ناراحتیم از اینه که تقریبا من این وسط هیچ کاره بودم. ولی عوارضش شامل حل من هم می شه.

و ناراحتیم از اینه که تقریبا این اتفاق بی بازگشته.

یک ذره شفاف تر بگم برات.

یه بنده خدایی که باهم ارتباط خوبی هم داشتیم و تقریبا نمی شه توی زندگیم بی خیالش بشم، از سر عصبانیت و لجبازی و بچگی و حماقت و .، یک توهین و یک رفتار نابخشودنی در حقم کرد.

یه جوری که من هر جور بخوام هم ببخشمش یا بی خیالش بشم نمی شه. رفتارش به شدت بی شرمانه، گستاخانه و پست و رذل بود و نیت پشت اون و حسی که پشت اون رفتار بود از خود اون رفتار بدتر بود.

خلاصه این اتفاق به سان نمک خوردن نمکدون شکستن بود برام. تا حالا این ور قصه ننشسته بودم.

باید بگم این ور قصه خیلی ضد حالش بیشتره. تو بدون این که کاری کرده باشی با واقعیت یک نفر یا حداقل یک جلوه بد یک نفر مواجه می شی و نمی تونی در مقابل این اتفاق بی تفاوت باشی.

نمی تونی ببخشی یا فراموش کنی.

خلاصه مجبور می شی که اون آدم رو حذف کنی. 

حالا اگه همه جوره زندگیت با اون فرد عجین شده باشه، مسئله واقعا پیچیده می شه.

تا ببینیم چی می شه. معمولا زمان این مسائل رو حل می کنه


چند وقت پیش توییتی خوندم از المیرا شریفی که از تعبیر "یار هم فرکانس" استفاده کرده بود.

برای من خیلی تعبیر دلنشینی بود و بعد از این که دلنشان شد دلتنگ شدم.

با اولین دوست صمیمی ام که الان کیلومترها فاصله مکانی ما است و هزاران کیلومتر فاصله فکری مون، خیلی هم فرکانس بودیم. همیشه کلمات رو با هم دیگه ادا می کردیم و پیش بینی می کردیم هم دیگه رو. عین کف دست حفظ بودیم همو!

یار هم فرکانس یعنی با هم دیگه شاد می شید با هم غمگین، چیزای مهم برای هر دوتون مهمه و چیزای بی اهمیت برای هر دوتون بی اهمیت. زبون هم رو می فهمید و خودتون رو یه دسته متفاوت از بقیه می دونید. قضاوت هاتون در مورد بقیه آدم ها و دسته ها شبیه هم هست. می دونید فازتون به کیا می خوره و به کیا نمی خوره. هم دیگه رو عین کف دست حفظید! کنار یار هم فرکانس بودن از شما انرژی نمی گیره. نیازی نیست خیلی احتیاط کنی. کافیه خودت باشی و لذت ببری

آخرین دوست هم فرکانسم هم با اینکه فاصله مکانی و فکری مون خیلی زیاد نیست، ولی فاصله دلی مون رو با سال نوری باید اندازه بگیریم.

 یار هم فرکانس رو سخت می شه پیدا کرد. ولی از دست دادنش سخت تر هم هست. 

 

درخت غم به جانم کرده ریشه

به دنبال تو می گردم همیشه

عزیزان قدر یک دیگر بدانید

اجل سنگ است و آدم مثل شیشه

 

 

دو زلفانت گرم تار ربابم

چه می خواهی از این حال خرابم

تو که با مو سر یاری نداری

چرا هر نیمه شو آیی به خوابم


سلام معمولا وقتی بعد مدت طولانی می نویسم، اولش سلام می کنم. ولی چی می شه که بعد از یه مدت طولانی می نویسم. دوباره نیاز به نوشتن می شه. نیاز به شنیده شدن. برای همین می گم سلام. زندگی سخت نیست. فقط مشکلش اینه که متوسطه. و متوسط کم است. تنهام
پوسیدیم از بس ننوشتیم. -- یه کتابخوان کیندل م، چیز بدی نیست، هر چند برای فارسی خوندن یکم مشکل داره، که اونم تا چند ماه دیگه درست می شه. با این که روزی 12 ساعت شرکت هستم، ولی می رسم که روزی نیم ساعت الی یه ساعت کتاب بخونم باش که خب خیلی حس خوبیه. یکی از کتابهایی که دارم می خونم "تسلی بخشی های فلسفه" است. خیلی کتاب شیرین و مفیدیه. متن روی جلدش چیز جالبی بود، مضمونش این بود که توی این کتاب از سقراط یاد می گیریم که با محبوب نبودن بین اکثریت چطور کنار
آفتاب کم کم غروب می کرد و پیرمرد یک دست بر عصا، دست دیگر بر روی دست، همان طور که حسرت سال های گذشته اش را می خورد، درخت تنومندش را وارسی می کرد. این درخت، تنها دست آورد این سال ها بود. هرچند درخت سال ها بود که ثمره ای نداشت، اما شنیدن نام پیرمرد همیشه آن درخت تنومند را به خاطر متبادر می کرد. ازین رو به طرز عجیبی با این درخت خودخواهانه برخورد می کرد، چون پدری شکست خورده که تمام آرزوهایش را در زندگی فرزندش جست و جو می کند.
امروز ۲۹ دی ۱۴۰۲، یک روز با کیفیت داشتم. یک شادی عمیق و گسترده ای رو حس می کنم که انگار خیلی وقته که گمه. و تقریبا برام ناشناخته و تازه است. یک چیزی که اخیرا برام مهم شده اینه که قدر لحظات خوش رو بدونم و به قول خارجی ها recognize کنم اون لحظات رو و حسم رو توی اون لحظات. شاید دلیلش اینه که فهمیدم زندگی همینه و این لحظات اوجش هستن. پس دوست دارم عمیقا این لحظات رو در آغوش بگیرم و بعد راهی شون کنم برن :) -- اما چرا امروز این قدر خوشم؟ خیلی وقت بود که زندگی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پوشاک ایلیا اصفهان ××× سمیرم سرزمین هزار چشمه ××× بازرگانی زرمهد گوهر آرمین مشاوره شعر های جدید atestwish فروش فلزیاب